گردآوری: مصطفی ویسمرادی سورهی نحل یکی از سورههای مکی است که دارای ١٢٨ آیه بوده و موضوع آن دعوت و تبلیغ دین است بدان صورت که خداوند متعال بیان فرموده است. برای فهم هر اصطلاحی از اصطلاحات و واژههای قرآنی؛ محقق باید نخست به سورههایی مراجعه کند که آن اصطلاحات به طور خاص در آنها به کار رفتهاند و بعدا در آیات و سور دیگر که به طور عام در آن باره بحث کردهاند؛ به تفحص و بررسی بپردازد و اگر اینگونه برخورد کرد به خوبی میداند که معنا و مفهوم آن اصطلاح چیست؟ قضیهی دعوت نیز ظاهراً اولین بار در سورهی نحل به کار رفته است (چون سوره مکی است) لذا باید در این سوره مراحل دعوت؛چگونگی شروع آن وبحث کردن در مورد آن را با مدعوّ بیابیم. تقسیمات سوره بدین صورت است: این سوره دارای مقدمهای 4 آیهای است و بعد به دو فصل تقسیم شده و هر فصلی از آن دارای سه مقطع است. در مقطع اول دعوت به حکمت بیان گردیده و در مقطع دوم دعوت به موعظهی حسنه و در مقطع سوم دعوت به جدال بالّتی هی أحسن بیان میشود تا آیهی 124 این دو فصل به اتمام رسیده و سپس خلاصهای از این فصلها و مقطعها را بیان میدارد. در 4 آیهی آخر به داعی یادآوری میکند که اگر میخواهی دعوت کنی باید با طی کردن مراحل فوق پیش بروی. چون فرصت نیست که تمام سوره را بررسی کنیم به همین 4 آیهی آخر اکتفا کرده و منحصراً دربارهی دعوت در سورهی نحل بحث به میان میآید. خداوند متعال چنین میفرماید: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ» (ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است.) بیگمان پروردگارت آگاهتر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یااین که رهنمود و راهیاب میگردند. (ای مسلمانان!) هرگاه خواستید مجازات کنید (کسانی را که به حقوق شما تعدّی و تجاوز کردهاند)، تنها بدان اندازه مجازات کنید و کیفر دهید که درباره شما روا شده است (و از حدّ آن فراتر نروید و برمگذرید) و اگر شکیبائی پیشه ساختید (و به خاطر خدا مجازات نکردید و کیفر ندادید) حتماً شکیبائی برای شکیبایان (حقپرستی چون شما که از دل فرمان نمیبرید و به راهنمائی یزدان گوش فرا میدارید، در دنیا و آخرت) بهترخواهد بود. و (ای پیغمبر! تو نیز در برابر مصائب و صحنههای جانسوزی که در راه تبلیغ رسالت آسمانی خواهی دید) شکیبائی کن و شکیبائی تو (و هرکس دیگری) جز در پرتو (لطف رحمان و به یاری و) توفیق یزدان میسّر نیست. (اگر کافران ایمان نیاوردند،) بر آنان اندوهگین مشو و در برابر مکر و نیرنگی که میورزند (و توطئههائی که به راه میاندازند) ناراحت و نگران مباش (و خویشتن را در پناه خدا دار). بیگمان خدا (مرحمت و معونت و حفاظت و رعایت همه جانبهاش) همراه کسانی است که تقوا پیشه کنند و (با دوری از نواهی، خود را از خشم خدا به دور دارند، و با تمام نیرو و قدرت) با کسانی است که نیکوکار باشند و (با انجام اوامر الهی خویشتن را به الطاف ایزد نزدیک سازند). مراحل سه گانهی دعوت: 1. دعوت به حکمت: در مفردات؛ راغب اصفهانی این واژه را به «الدّعوة کما ینبغی» یعنی دعوت چنانکه سزاوار است و «الدّعوة علی الطریقة الصحیح» یعنی دعوت به طریقی که صحیح باشد و به «تبیین کما ینبغی» یعنی روشن کردن قضیهای چنانکه شایسته است؛ ترجمه شده است. و به عبارتی دیگر مطلب چنان بیان میشود که به بهترین نحو در اذهان جای گیرد و مؤثر واقع شود؛ یعنی فرد مدعو به چه چیزی نیاز دارد؛ همان چیز به او داده شود نه کمتر و نه بیشتر؛ زیرا کم و بیش آن ضرر دارد. به دیگر تعبیر انجام کاری بر مبنای حکمت یعنی رعایت شرایط زمانی و مکانی برای انجام آن کار. امّا اگر آن شرایط رعایت نگردد کاری بدون حکمت انجام شده که نباید انتظار نتیجهی مطلوب را از آن داشته باشیم. حال چگونگی تحقق این مفهوم برای دعوت به حکمت مطرح میشود. در اینجا آیاتی به نام «آفاق و انفس» این مرحله را بیان میکنند و پیامبر هم که به عنوان سر قافلهی دعاة مشهور است ملزم به رعایت این قالب بوده و نباید ذرهای از آن منحرف گردد. با بیان این گونه آیات شخص مدعو را متوجه عالم شهاده نموده و قوهی بصر او را برای این مشاهده تحریک کند. بعد از تلاوت آیات آفاق و انفس برای مدعوین؛ عدهای از آنها فوراً دنبالش افتاده و مجذوب او میشوند چون تلاوت یعنی نوعی خواندن که بلافاصله مخاطب را مجذوب کند نه اینکه بیتفاوت از آن بگذرد. چون کسی که تلاوت میکند از روی حکمت دعوت مینماید؛ یعنی شرایط مناسب را فراهم کرده (زمان و مکان) و چنانچه کسی هم گوش فرا نداد اشکال در جای دیگر است. در سورههای دیگری این تلاوت آیات بحث شده؛ به عنوان نمونه در سورهی جمعه میفرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» خدا کسی است که از میان بیسوادان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل داشته است، تا آیات خدا را برای ایشان بخواند، و آنان را پاک بگرداند. او بدیشان کتاب (قرآن) و شریعت (یزدان) را میآموزد. آنان پیش از آن تاریخ واقعاً در گمراهی آشکاری بودند. که در اینجا منظور آیات آفاق و انفس است. بعد از تحریک قوهی بصر آنچه را که به وسیلهی آن بصیرت کسب کرد برای نتیجهگیری به قلب منتقل نموده و قلب هم آنها را زیر و رو کرده و به وسیلهی آن مشاهدات منقلب گشته و یک تحول در انسان ایجاد میکند. در اینجا اگر انسان با مشاهدهی عالم شهاده و تلاوت آیات آفاق و انفس متحول نشد معنایش این است که قلبش مرده است به دیگر عبارت؛ قوهای ندارد که با مشاهدهی این آیات با عالم غیب ارتباط پیدا کند و متصل شود چون با مشاهدهی آنچه که انسان میبیند به آنچه که نمیبیند پی میبرد پس مییابیم که دو عالم وجود دارند یکی عالم شهاده که بصر مأمور مشاهده در آن بوده و نتیجهی این مشاهده آگاهی از عالم غیر شهاده یا غیب است؛ که قلب به آن پی میبرد اینجاست که میگویند قلب جهانبینی پیدا کرده و صاحب فکر و عقیده شده است؛ عقیده به اینکه برای عالم به این بزرگی و پیچیدگی و نظم موجود در آن حتماً آفریننده و خالق وجود داردکه از صفات بارز آن عالم و ناظم بودن است و این جهان بیهوده و عبث خلق نشده است. در این مرحله افرادی هستند که رشد نموده و به نتیجه میرسند و افرادی هم در جای خویش باقی میمانند. 2. موعظهی حسنه: وعظ در لغت به کلامی گفته میشود که دارای 2جنبه باشد یکی ترغیب و دیگری ترهیب. در اینجا صفت حسنه نیز با آن آمده است؛ زیرا آن کلام باید هر دو جنبه را شامل گردد. اگر چنانچه موعظهای باشد و ترغیب یا ترهیب در آن نباشد این موعظه حسن نیست بلکه موعظهای حسن است که تمام و کامل باشد. ضمناً کامل بودن هم نسبی است یعنی ممکن است یک یا دو آیه به نسبت کسی جنبهی ترهیب یا ترغیب داشته باشد و فقط با آن یک یا دو آیه از خواب برخیزد و به حال آید و یا ممکن است با چند آیهی دیگر هم بیدار نشود پس کامل و تمام بودن موعظه بستگی به مقتضای حال افراد دارد. مثلاًًً شخصی یک آیه در رابطه با بهشت او را به حال آورد، پس موعظهی حسنه برای او آن یک آیه است. بنابر این خواندن آیات ترغیب و ترهیب در اصطلاح قرآن موعظهی حسنه است این موعظه اشاره به قسمت دوم از آیهی 2 سورهی جمعه دارد و آن هم تزکیه است. «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ=دعوت به حکمت» و «وَیُزَکِّیهِمْ=موعظهی حسنه» است. چون تزکیهی انسان یعنی فراهم کردن زمینهی رشد برای استعدادهای او که آن هم مستلزم این است که آیات ترغیب و ترهیب بر او ارائه گردد. یعنی این آیات استعدادهای بالقوهی بشر را به صورت بالفعل در میآورد. در اینجا هم فعل تزکیه به پیامبر نسبت داده شده است که در اصل کار تزکیه را خدا انجام میدهد و پیامبر فقط وسیله وسبب این تزکیه است چون داریم که: «اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ». و به این خاطر در اینجا حق تزکیه به پیامبر داده شده که پیامبر نیز با زحمت و مشقت و برای فراهم کردن زمینهی تزکیه با جدیت تمام تلاش کرده و خدا هم نسبت مستقیم را به او میدهد یعنی در حالی که مزکّی اصلی خداوند است اوآنها را تزکیه میکند. 3. جدال بالّتی هی أحسن: به این معنی که افرادی در مراحل پیشین بیدار نشده و از فکر و عقیدهی غلط خویش باز نگشتند، در افکار آنها بیان تناقضات شده از سخنان و نظرات گذشتهی آنان استفاده نموده و آنان را قانع و اصلاح مینمائیم. در مناظره و گفتگوی مسالمتآمیز هرکس چکیدهی اندیشه و معلومات خود را در میان میگذارد و با تبادل افکار معلومات طرفین به سرعت بالا میرود و در ضمن بسیاری از اشکالات و اشتباهات در شور همفکری از بین میرود و مطالب جدید و تازهای کشف میگردد. به عنوان مثال اگر فرد امروز چیزی گفت که با سخن دیروزش تناسبی نداشت یا اصلاٌ با آن در تضاد بود سریع آن را یادآوری کرده و به او میگوئیم که صحبتها و نظرات امروز تو با دیروزت متفاوت است. مثلاٌ پیامبر خدا (ص) برای این مورد اینگونه برخورد میکرد، میفرمود: شماها که اصلاٌ به فرزند دختر علاقهای ندارید و از آن متنفر بوده و زنده به گور میکنید با این وجود میگویید باید مُبلّغ این دین ملائکه باشد و تا ملائکهای نیاید و این دین را بر ما عرضه نکند ما آن را نمیپذیریم و در جایی دیگر اعتقاد دارید ملائکه (بنات الله)دختران خدا هستند. این یک تناقض آشکار است که در نظرات شما نمایان گردیده است از یک طرف تحقیر مقام زن و از سوی دیگر تکریم ملائکه که به گمان شما دختران خدا هستند. از این مرحله دیگر تجاوز نمیکنیم یا به راه حق هدایت میشوند یا در مقابل ما (داعی) موضع گرفته و علیه مسلمین شروع به توطئهچینی میکنند. پس اگر تا اینجا که با او آمدهایم بیدار شد و از خواب غفلت پرید آمادهی به کارگیری قوهی سوم یعنی سمع میشود؛ قوهی تنفیذ و حمل احکام و ارزشهای اخلاقی و پذیرش بایدها و نبایدهای زندگی «وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ» یعنی احکام و کتاب و دستورات دین تعلیم یابد. در اینجا پیامبر بعد از حصول جهان بینی ‘ایدئولوژی میگیرد (تنفیذ امور و احکام دین). کار قوهی سمع دراینجا شروع شده و باید از داعی احکام را دریافت کرده و در جهت آنها گام بردارد. اگر چنانچه بیدار هم نشد از این به بعد کار پیامبر و داعی تمام شده تلقی میگردد. خداوند در اواخر سورهی نحل به این مطلب اشاره میکند راهی که خیلی هموار و آسان گذر است و هیچ پیچ و خمی در آن نیست و حتی مصائب و دردسرهائی که پیش میآیند همگی وسایل کمال انسان هستند و وجودشان لازم بوده است؛ چون بدون آنها انسان به کمال شایستهی خویش نمیرسد. پس رسیدن به کمال مطلوب مستلزم عبور از پل مصائب و مشکلات است. کلمهی ربِّک آمده چون میفرماید این راهی هموار متعلّق به هیچ کس نیست بلکه پروردگارت آن را وضع کرده است. «بالحِکمَة» یعنی دعوتت را با آیات آفاق و انفس شروع کن و اگر در این زمینه موفق نشدی؛ با موعظهی حسنه، یعنی آیات ترغیب و ترهیب را بر آنها بخوان، اگر باز هم یک عده بودند که نتوانستی از این طریق آنها را راهنمائی کنی «وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» یعنی در افکار آنها تناقض بیان کن البته باید مواظب باشی که به طور احسن باشد و نباید نقطه ضعف دست آنها بدهی که ممکن است در این مرحله مدعوین شتم و اهانت نیز بکنند که داعی نباید از آنها روی گرداند بلکه باید با نرمش کامل به آنها پاسخ دهد مثلاًً بگوید: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَمَن مَّعِیَ أَو رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ» بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند مرا و تمام کسانی را که با من هستند هلاک کند، یا مورد ترحم قرار دهد، چه کسی کافران را از عذاب دردناک پناه میدارد. نباید بگوید شما کافر هستید و یا «فَمَن یُجِیرُکم» در اینجا احسن آن است که بگوید کافرین نه اینکه کلمهی شما را به کار برد چون اگر بگوید شما یعنی مستقیماً نسبت کفر به او داده و اگر کسانی هم در میان آنها باشند که امید اصلاحشان وجود داشته باشد آنها هم رنجیده و از او دوری میکنند پس این مرحلهی اخیر خیلی حساس است که داعی باید آن را رعایت کند. در اینجا کار داعی به پایان میرسد و او مسئولیت خویش را انجام داده است چون هدایت دست او نیست بلکه «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ». چون راه راه پروردگار است پس او از هر کسی بهتر میداند که چه کسی لیاقت گمراهی و چه کسی هم صلاحیت هدایت شدن را دارد. پس اگر قیام کردند و توطئه چیدند در اینجا دو موقف وجود دارد یکی جمعی و دیگری فردی. در موقف جمعی جواب این است که: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ» یعنی اگر قرار است که به شما حمله کنند شما هم به همان شیوه که مورد حمله واقع شدهاید به آنها حمله کنید؛ دقیقا مثل آن نه کمتر و نه بیشتر. امّا شما اگر در موضع قدرت باشید (اتّباع بما اُنزِلَ) این است که عفو و اغماض کنید «وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ» یعنی اگر صبر کردید و آن را به خدا موکول کردید به شرطی که در موضع قدرت بودید این برای شما بهتر است. و امّا موقف فردی ای پیامبر ای داعی! هشیار باش که کوچکترین عکس العمل و تحرکی از خود نشان ندهی! پس چه کار باید کرد؟ «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ» یعنی صبر پیشه کن البته خودت هم نمیتوانی؛چون موقعیت تو خیلی سخت و دشوار است و این صبر و حلمت باید به عون و کمک خدا باشد «وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» نگویی با آنها خیلی زحمت کشیدهام،خودم را برایشان خسته کردهام و هدایت نشدهاند! غم مخور چون تو کار و مسئولیت خویش را به اتمام رسانیدهای پس «وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ» و اگر توطئه کردند ناراحت نباش و خودت را در تنگنا قرار مده چون محسن هستی و کارت را به طور کامل تمام نمودهای پس بدان که: «إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُون» مقام و منزلت تو خیلی بالاست خداوند تورا راهنمائی میکند. همراهی خدا چنان است که در سورهی اسرا میفرماید: عبدی[اشاره به پیامبر عظیمالشأن(ص)] که آنقدر خسته و کوفته شده در جای خودش خوابیده او را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی همراهی میکند، چون هم متقی و هم محسن هستی یعنی هم احساس مسئولیت در تو بوده و همکاری را کامل انجام دادهای. به این ترتیب مراتب و اصول دعوت از دیدگاه قرآن «سورهی نحل» برای ما روشن شد و باید داعی متوجه باشد که وقتی در مقابل مدعو قرار میگیرد و میخواهد او را دعوت کند باید دعوتش بر اسلوب دعوت قرآنی باشد نه پر هیاهو و پر سرو صدا. وقتی به شیوهی قرآنی عمل کرده و با هرکس به مقتضای حال او صحبت کرده و برخورد نماید و نیز آیات ترغیب و ترهیب را بشناسد و موقعیت زمانی و مکانی آنها را تشخیص دهد خصوصاً اگر شرایط زمانی و مکانی آیات را بداند قطعاً موفق عمل خواهد کرد و اگر با این شناخت با مدعوین روبرو شود آنجاست که دعوتش یک دعوت قرآنی است که مستلزم زحمات و مشقات فراوانی است تا داعی بتواند آنگونه که قرآن میخواهد دیگران را دعوت نماید.
نظرات